شعر عاشقانه ی آبی خیال از ستاره فرخی نژاد
آسمان را
ربوده ای از
باور آبی خیال
و پریدن را
کوچ داده ای از
شعر عاشقانه ی آبی خیال از ستاره فرخی نژاد
آسمان را
ربوده ای از
باور آبی خیال
و پریدن را
کوچ داده ای از
شعر عاشقانه ی جادوی جشم از ستاره فرخی نژاد
دسته بندی:عاشقانه
جادوی دو چشمم که تو را ساحره شد
تکلیف تو با غصه ی دل یکسره شد
افسون شده ای خدا به دادت برسد
حتی نفست در نفسم سیطره شد
یوسف به تمنای وصالیست عجب
شعر عاشقانه ی عاشق مدهوش از ستاره فرخی نژاد
دسته بندی:عاشقانه
باغی و صفایی و دو تا عاشق مدهوش
بوسی و کناری و تنی تشنه ی آغوش
جامی و شرابی و به لب نغمه ی مستی
پیک است هوا میرود و زمزمه ی نوش
شعر عاشقانه ی بزم خیال از ستاره فرخی نژاد
دسته بندی:عاشقانه
چای است و دو فنجان و دهانم شده قندان
یک بزم ِ به یاد تو و آن چهره ی خندان
یک میز و دو بشقاب و دو لیوان ِ لبالب
هر شب به خیالم که شوی سرزده مهمان
هی رخت عوض میکنم و فکر، که باید
از در که بیایی بشوی عاشق و حیران
گیسوی پریشان و از این عشوه ی موزون
شعر عاشقانه ی ورای گناه از ستاره فرخی نژاد
دسته بندی:عاشقانه
پیشانیم
بوسه گاهیست
به تقدس عشق
ورای عریانی
ورای گناه
چشمانم
قبله گاهیست
در قداست نگاه
شعر عاشقانه ی بیمار و خراب از ستاره فرخی نژاد
دسته بندی:عاشقانه
قسمت این بود که بیمار و خرابت بشوم
بازی و ملعبه ی عهد شبابت بشوم
همه ام سوخت در این آتش بی مهری و نیز
خواستی تا که در این عشق کبابت بشوم
خورده صابون غمت بر تن این برکه ی دل
شسته ای دست از این کف که حبابت بشوم
شعر اجتماعی آتشنشان از ستاره فرخی نژاد
دسته بندی:اجتماعی
صبح شدو برخاستی از بستر
چیدم بساط چای و صبحانه
بوی سنگکی به مشامت خورد
گفتی مادر, امید این خانه
گفتم ای نور چشمم پسرم
بی تو دنیام تیره و تار است
دلخوشم که بعد از پدرت
شعر عاشقانه ی درد از ستاره فرخی نژاد
چون یتیمی که دچار پدر اندر شده است
یا که زخمی به تن از نیش برادر شده است
شعر عاشقانه ی روزگاری می رسد... از ستاره فرخی نژاد
دسته بندی:عاشقانه
روزگاری میرسد شعرم برایت نغمه باشد
روی مضراب کلامم چشم تو چون زخمه باشد
روزگاری میـــــرسد تا شوقِ دیدار تو ای عشق
دلبری در دیدگانم بهر تو با سرمه باشد
روزگاری میرسد تا قامت مردانه ات را
شعر عارفانه ی نگاهم میکنی از ستاره فرخی نژاد
دسته بندی:عارفانه
لیلة القدریست چشمانت نگاهم میکنی؟
لحظه ای با چشم خود درگیر آهم میکنی؟
تا به خلصنا ی این آتش امیدی بسته ام
عفو خود را شامل روی سیاهم میکنی؟
کافرم بر دین خود آن دم که دنیایم شدی