دسته بندی: عاشقانه

دست تکان می داد اسکله
برای عرشه،
وقتی
لنگر از تن من کنده می شد
و زنی
با گیسوانش
بادبانها را همراهی میکرد
در نقطه ای
دورِ دور

خلیج بودم
در آخرِ آخر اقیانوس

زیاد پیش رفته ام در خشکی،
میدانم

تکه هایی از گوشت تنم
خوراک ماهی ها بود
وقتی که
در کارخانه ها
الوار میشدی
تا اسکله ها را جیر جیر کنی

کمی سکوت کن
گوش ات را به صدف ها بسپار
اینک
زنی دریازده،
سوت کشتی ها را
هذیان می گوید

وتو
در اتاق زیر شیروانی
تار موی بلوندی را
از لباست جدا میکنی

خودت را جدا کن
از چسبناکِ آغوش شرجی من
خودت را جدا کن
از ملافه هایی
که عطر تن مرا یاداوری میکنند

اینجا زنی

از خلیج بودن بیزار است
و
به جزیره شدن می اندیشید....

شعر عاشقانه ی خلیج از ستاره فرخی نژاد

شعر مرتبط:شعر ماه و خاک از ستاره فرخی نژاد

شما می توانید این شعر را به صورت سند PDF دریافت نمایید.

khalij.pdf
اسم فایل:
شعر خلیج
عنوان:
امتیاز:
تاریخ انتشار در سایت:
لینک کوتاه به مطلب:
تمامی هوده(=حق) های این سایت مربوط به shaere.ir بوده و نسخه برداری منوط به ذکر نام شاعر است.