دسته بندی: عاشقانه
دست تکان می داد اسکله
برای عرشه،
وقتی
لنگر از تن من کنده می شد
و زنی
با گیسوانش
بادبانها را همراهی میکرد
در نقطه ای
دورِ دور
خلیج بودم
در آخرِ آخر اقیانوس
زیاد پیش رفته ام در خشکی،
میدانم
دسته بندی: عاشقانه
دست تکان می داد اسکله
برای عرشه،
وقتی
لنگر از تن من کنده می شد
و زنی
با گیسوانش
بادبانها را همراهی میکرد
در نقطه ای
دورِ دور
خلیج بودم
در آخرِ آخر اقیانوس
زیاد پیش رفته ام در خشکی،
میدانم
شعر عاشقانه ی سوختن از ستاره فرخی نژاد
دسته بندی:عاشقانه
من
زنِ سوختنهای
بیشمارم
از آغوشی آتشین
به
داغ ِ
روزهای فاصله
توبه کرده ام
از
بهشتی که