دسته بندی: عاشقانه

دست تکان می داد اسکله
برای عرشه،
وقتی
لنگر از تن من کنده می شد
و زنی
با گیسوانش
بادبانها را همراهی میکرد
در نقطه ای
دورِ دور

خلیج بودم
در آخرِ آخر اقیانوس

زیاد پیش رفته ام در خشکی،
میدانم