شعر اجتماعی درد از ستاره فرخی نژاد

دسته بندی: اجتماعی

درد جان دارد
خودم دیدم
جان دارد

گاه در
قرصهای بی درمانی
در صعب العلاجی مزمن
بلعیده می شود

گاه در پاره گی
لباسهای کودکی ژنده پوش
از تیر چراغ برق بالا میرود
و گنجشکها را فراری میدهد

درد جان دارد
خودم دیدم
از گرده های کارگرِ
نشسته بر میدان
بالا میرود
تا یکی پیدا شود
به بیگاری اش بگیرد

گاه
سوار بر دوش زنی تنها
از آنسوی خیابان
کشان کشان
به آدرسی در نا کجا آباد
ملحق میشود

درد جان دارد
پرواز میکند
در بالهای پر حسرتِ
مرغان مهاجر
وقتی تالاب می خشکد

درد انتظار می کشد
در
خیره ی زنی
که پس نمیدهد
دریا
جنازه ی نان آورش را


درد گاهی
استخوان میشود
با پلاکی
از چشم به راهی ِ
مادری رنجور
در تابوت خالی


باورت می شود
درد
جنگ می شود
خمپاره می خورد
خون می ریزد
بغض میکند
یتیم می شود
و حتی میمیرد

درد......

شعر اجتماعی درد / درد جان دارد خودم دیدم  جان دارد

شعر مرتبط با این شعر: شعر اجتماعی سارقین / واهمه ای ندارم از سارقین

شما می توانید این شعر را به صورت سند PDF دریافت نمایید.


شعر درد
dard1.pdf
اسم فایل:
شعر درد
عنوان:
امتیاز:
تاریخ انتشار در سایت:
لینک کوتاه به مطلب:
تمامی هوده(=حق) های این سایت مربوط به shaere.ir بوده و نسخه برداری منوط به ذکر نام شاعر است.