دکلمه ی شعر باران از نگار هادی
باز باران میزند در کوچه های این حوالی
بوی نم از گیسوانم می کشد بیرون اهالی
باز می پیچد به گوش مردمان شهر، این زن
قهقهه سر داده در آغوش معشوق خیالی
ابر باران زا شدم از شوق اشکی در هوایت
دکلمه ی شعر باران از نگار هادی
باز باران میزند در کوچه های این حوالی
بوی نم از گیسوانم می کشد بیرون اهالی
باز می پیچد به گوش مردمان شهر، این زن
قهقهه سر داده در آغوش معشوق خیالی
ابر باران زا شدم از شوق اشکی در هوایت
شعر عاشقانه ی آه و فغان از ستاره فرخی نژاد
دسته بندی:عاشقانه
کبک شو تا که در این معرکه افشا نشوی
دیگر از جاذبه ی چشم من اغوا نشوی
مصلحت نیست تو را مرد بنامند عوام
سعی کن تا که در این نام هویدا نشوی
ای شرر بارترین حادثه در زندگیم
پس بکش پاکه در این مهلکه رسوا نشوی
دور شو از منو از حال خرابم که دریغ
سوژه ی شاعر پر شورو تمنا نشوی