شعر اجتماعی آتشنشان از ستاره فرخی نژاد

دسته بندی:اجتماعی

صبح شدو برخاستی از بستر
چیدم بساط چای و صبحانه
بوی سنگکی به مشامت خورد
گفتی مادر, امید این خانه

گفتم ای نور چشمم پسرم
بی تو دنیام تیره و تار است
دلخوشم که بعد از پدرت
پسرم خوب و مشغول کار است

نشست بوسه ای به دستانم
گرم از آن حالت رویایی
کاش در آغوش میگرفتمت مادر
یا که میخواندمت لالایی

لبخند آخرت در آستانه ی در
آتش،انداخته بر این جگرم
یا که صدای همیشگی تو
مادر از سر راه چه بخرم؟

رفتی و لرزی به دلم افتاد
نگاهم دوباره به آن قامت
گویی که دیدار آخر ما بود
بمیرم برای دل ناکامت

آتش از کجا زبانه گرفتی تو
نسوزان سایبان سرم را
یتیم بودو بزرگش کردم
نسوزانی بال و پرم را


مادری چشم به راه مانده
عروسی لباس نو می پوشد
کودکی در انتظار پدرش
در گرفتن شماره می کوشد

حادثه ی تلخ ریزش ساختمان پلاسکو به ملت ایران و خانواده ی شهیدان امداد گر تسلیت باد.

شعر آتشنشان از ستاره فرخی نژاد / صبح شدو برخاستی...

شعر مرتبط با این شعر:شعر نفس مرگ از ستاره فرخی نژاد

شما می توانید این شعر را به صورت سند PDF دریافت نمایید.


آتشنشان
atashneshan.pdf
اسم فایل:
شعر آتشنشان
عنوان:
امتیاز:
تاریخ انتشار در سایت:
لینک کوتاه به مطلب:
تمامی هوده(=حق) های این سایت مربوط به shaere.ir بوده و کپی برداری با ذکر منبع هیچ مانعی ندارد اما در غیر این صورت شاعر هیچ رضایتی ندارد.