شعر عاشقانه ی «خرافه» از ستاره فرخی نژاد
دسته بندی:عاشقانه
بن بستهای بارانزده
کافه های پر دود
فنجانهای واژگون
امیدهای واهی....
قهوه های بیجان
با شکلکهای
اسب و مرغ و ماهی...
شال گردنی
جا مانده از
تعجیلِ رفتن...
باز چیده میشوند
روی میز های
چوبی زهوار در رفته
از سنگینیِ دلتنگیهای
یکنفره...
و من در وادی خرافه
هنوز میشمرم تورا...
می آید
نمی آید
می آید
نمی آید