شعر عاشقانه ی تاکستان از ستاره فرخی نژاد
شعر عاشقانه
روییده در من
تاکستانی
از یاقوت های شرابی
که نشانه می رود
گیجگاه جام هایی
که به سلامتی تو
شعر عاشقانه
روییده در من
تاکستانی
از یاقوت های شرابی
که نشانه می رود
گیجگاه جام هایی
که به سلامتی تو
شعر عاشقانه
نبض می گیرد فصل
با تلنگر سرانگشتانت
بر قاصدکی که
پاییز را شکوفا می کند
شعر عاشقانه
ذوق زده می شد
پاییز
زیر پوست ما
و
قدم میزد
هر نفس
شانه به شانه مهر را
پنجه می سایید
عشق
درز انگشتانمان را
در فشردنی
که آه می کشید غبطه
در نگاه رهگذران
و زمان
ماراتن حسد را سوت میزد
بال به نهر می سپرد
قاصدک
در خطری
تا قربانی کند خود را
شعر عاشقانه
عبور می کنم
از مرزهای کشور آغوشت
و سینه سپر می کنم
مقابل دژبانی نگاهت
حتی اگر
تک تیراندازهای
چشمانت
مژگان
در
شعر عاشقانه
خسته ام از تو و از حال خرابی که نپرس
مانده ام در پس رویای بر آبی که نپرس
بعدِ از هر چه دویدن پی بیراهه ی عشق
تشنگی ماند و فریبای سرابی که نپرس
دل آسوده به ویرانگی افتاد و نبود
قسمتم جز ستم داغ عذابی که نپرس
پی جویندگی افتادم و یابنده نشد
شعر عاشقانه
زمین خالی می شود
زیر پای ابری
که شادی مرا
رجحان می دهد
بر دغدغه ی
سیرابواری غنچه ای
که چشم به راه آسمان دارد
باید با هم باریدن را
به وجد آوریم
و پیشی بگیریم
شعر کیستم من با موضوع اجتماعی
کیستم من ؟؟
شبح سرگردان هویتی
وامانده از خویش
و رانده ی اعصاری
که مردان آبادی اش
تاریخ را
چپق چاق می کنند
و زنانش
تشت های مسی را
کنار قنات آرزو
چرکابه چنگ می زنند
شعر شرجی احساس با موضوع عاشقانه
از استوایی ترین
زاویه ی نگاهت
قائم بر
شرجی ترین
احساس زنانه ام
روانه ی غروب شده ام
افول کرده ام
از سرزمین آسمانت
بر سورتمه ی روزهایی
که جوانی را
قندیل می بست
شده یک شب به یادم در خیالت غوطه ور باشی؟
و روی بستر تنهایی ات با چشم تر باشی؟
شده خوابت نگیرد تا سحر گوشت به در باشد؟
فرو ریزد دلت با هر صدا آسیمه سر باشی؟
سکوت شب هراس از سایه های بیکسی باشد
و تو!! همصحبت ناهیدو بهرام و قمر باشی؟